مرتضی جعفرزاده

شاید عاشقشم

شاید عاشقشم

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


همکلاسی غم های منـــ

چه زود گذشت ترم باهم بودن

شاگرد اول عشق تو شدی و من

باز هم مشروط چشمــــانت شدم




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۱۲
مرتضی جعفرزاده

دل بــســـپــار…

به آتشی که نمى سوزاند

” ابراهیم ” را

و دریایى که غرق نمی کند

” موسى ” را

نهنگی که نمیخورد

“یونس”را

کودکی که مادرش او را

به دست موجهاى ” نیل ” می سپارد

تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!

که اگر همه ی عالم

قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد ،

” نمی توانند “

پس

به ” تدبیرش ” اعتماد کن

به ” حکمتش ” دل بسپار

به او ” توکل ” کن

و به سمت او ”قدمی بردار”…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۱۰
مرتضی جعفرزاده

esh2


تنهایی
نامِ دیگر پاییز است،
هرچه عمیق تر
برگریزانِ خاطره هات بیشتر



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۸
مرتضی جعفرزاده

بیچاره پاییز ...

دستش نمک ندارد!

این همه باران به آدم ها می بخشد اما

همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او می زنند ...

خودمانیم ...

تقصیر خودش است؛

بلد نیست مثل «بهار» خودگیر باشد

تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و با هزار ناز و کرشمه

سال تحویلی را هدیه دهد!

سیاست «تابستان» را هم ندارد که

در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد

ولی از پشت خنجری سوزناک بزند ...

بیچاره ...

بخت و اقبالِ «زمستان» هم نصیبش نشده که

با تمام سردی و بی تفاوتی اش این همه خواهان داشته باشد!

او «پاییز» است

رو راست و بخشنده!

ساده دل

فکر می کند اگر تمام داشته هایش را

زیر پای آدم ها بریزد، روزی ... جایی ... لحظه ای ...

از خوبی هایش یاد می کنند!

خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را

به پای محبتش نمی گذارند …

عادت آدم ها همین است …!

یکی به این پاییز بگوید آدم ها یادشان می رود که

تو رسم عاشقی را یادشان داده ای!

دست در دست معشوقه ای دیگر

پا بر روی برگ هایت می گذارند و می گذرند

تنها یادگاری که برایت می ماند ...

«صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست» ...!

ناراحت نباش پاییز!

این مردم سال هاست به هوای بارانی می گویند … خراب!






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۷
مرتضی جعفرزاده

زیادی خوب بودن، خوب نیست

زیادی که خوب باشی دیده نمی شوی ...

می شوی مثل شیشه ای تمیز

کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند

همه به جای شیشه، منظره ی بیرون را می بینند

ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد

وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد

همه آنرا می بینند

همه سعی می کنند تمیزش کنند

زیادی خوب بودن خوب نیست

زیادی که خوب باشی شکننده تر می شوی

با هر قدرناشناسی دلت ترک بر می دارد

می شکند

تکه های شکسته را در دستانت می گیری

نگاه می کنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت

زیادی خوب بودن، خوب نیست

زیادی که خوب باشی، به زیادی خوب بودنت عادت می کنند!

آنوقت کافیست کمی بد شوی

همه گمان می کنند زیادی بدی





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۴
مرتضی جعفرزاده

دوستت دارم..چرایش پای تو،

ممکنش کردم،محالش پای تو

میگریزی از من و احساس من

دل شکستن هم ،گناهش پای تو

آمدی آتش زدی بر جان من

درد بی درمان گرفتن هم،دوایش پای تو

من اسیرم در میان آن دو چشم

قفل زندان را شکستن هم،سزایش پای تو

سوختم،آتش گرفتم زین سبب

آب بر آتش نهادن هم جزایش پای تو

پای رفتن هم ندارم من،از کوی دلت

پا نهادن بر دل مست و خرابم پای تو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۵۶
مرتضی جعفرزاده

یه وقتایی دوست داری یکی باشه باهاش حرف بزنی

به چند نفر پیام میدی، زنگ می زنی

اما همه سرشون شلوغه

بهت میگن:

عزیزم نیم ساعت دیگه خودم باهات تماس می گیرم

و تو؛

دلت می خواد فریاد بزنی:

من الان می خوام حرف بزنم نیم ساعت دیگه دیره ...

خیلی دیر ...

چرا من سعی می کنم برای شما همیشه وقت داشته باشم

اما شما هیچ وقت واسه من وقت ندارین؟!

ولی در جوابشون میگه:

اوه ببخشید بدموقع مزاحم شدم، باشه بعدا صحبت می کنیم ...

.

.

.

خدایا میشه باهات حرف بزنم، تو همیشه در دسترسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۵۳
مرتضی جعفرزاده